خلاصه ی داستان:
اینجا خبری از یه دختر نیست اینجا دخترانگی هارو نمیبنید اینجا همه چیز تو زن بودن خلاصه میشه زنی که تو یه عشقی ممنوع دست و پا میزنه ...ممنوع...!
پروانه ی ما پروانه ای پر از پرواهای ِ زنانه بود... زنانگیش در عین ِ دخترانگی، بکارتش را حفظ کرده بود.دلش به وسعت ِ گذشتن از عشق دریایی بود. میتوانست اما خود را به ناتوانی میزد.... میدانست اما خودرا به نادانی میزد....عشق را لمس میکرد اما خود را به اغمای ِ بی حسی کشانده بود . بانوی قصه ی ما با روح ِ بزرگش در مقابل کتک ها لبخند میزد، در مقابل لبخند ها خنده سر میداد، او همیشه یک قدم از هر ماهیتی جلوتر بود.....
او مهربان بود اما افسوس که این مهربانیش واسطه ای برای قطع ِ مهربانی از هر سو به سویش میشد.
بوسه تنها تصادفی است که پلیس در ان دخالتی ندارد و اغوش تنها پارکینگی است که جریمه ندارد میای تو پارکینگ هم تصادف کنیم
وقتی که دلم میگیرد و اشک هایم بی اختیار سرازیر میشوند
،
هیچ چیز مانند تکیه دادن به شانه های تو آرامم نمیکند
ببین که پر شکسته ام از درد های روزگار
مرهم نمیخواهم ولی کمی آرام تر بزن
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت.
به ما که رسید قلم افتاد...
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت...
صلی ترین ها در "پریای من"
ارشیا نامجو
پریا مهربد
میترا احتشام
خلاصه دلچسبی نیست ولی چاره ای نبود:
پریا...یک دختر معمولی هست که وارد مسئله ای میشه که نباید بشه..با ادم هایی اشنا میشه که زیاد با اونها بودن خوشایند نیست..ولی این وسط اتفاقای خوب خوبی میوفته..
طوری مینوسیم که برای همه قابل درک باشه...سعی میکنم که نزدیک به زندگی واقعی بنویسم..نمیدونم موفق میشم یا نه...ولی مینویسم..(چون اعتماد به سقف دارم)
پریای من داستان خیالی نیست دنبال ادم های رویایی نگردید..دنبال بهترین ها و بدترین ها نگردید..یک زندگی عادی که ممکنه کمی غیر عادی بشه.
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
14...
13...
تعداد صفحات : 6
بسم رب الحسین سلام ...به رمان خووب خوش اومدین.. اکثر رمانهای این وب ازسایت 98ia ست که زحمت تایپشون کشیدن.بهشون خسته نباشید می گیم.